پرت و پلا......
گل پسرم بعد اینکه براش قصه خوندم خوابیده و من الان اینجا دارم میپلکم (کلی هم توی اتاقش نشستم بافتنی بافتم تا خوابش برد). هنوز مبحث انتگرال رو شروع نکردم بخونم (واقعا سرخوشم) .فردا ساعت 2 امتحان دارم. فعلا یه نرم افزار لازم دارم که داره دانلود میشه. امروز هوا حسابی آفتابی بود برای همین با پسری رفتیم بیرون یه قدمی بزنیم هنوز 50 متر هم نرفته بودیم که دیدم دوتا دختر دانشجو(خوابگاهشون کنار ساختمان ماست) دارن میان و یک جعبه کیک دستشونه ، من هم که اسیر خوراکی و شیرینی و طمعکار............. هیچی دیگه به پسری گفتم برگردیم با ماشین بریم تو شهر هم اونجا قدم میزنیم هم میریم شیرینی برای خودمون میگیریم که البته کمی غر زد و برگشتیم ول...
نویسنده :
یه مادر
22:06